جدول جو
جدول جو

معنی چاه زبر - جستجوی لغت در جدول جو

چاه زبر
(زَ بَ)
از دهات جلگۀ هرون آباد دومنزلی کرمانشهان است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه زنخ
تصویر چاه زنخ
کنایه از فرورفتگی کوچکی در میان چانه، برای مثال در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ / آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد (حافظ - ۲۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه زدن
تصویر چاه زدن
حفر کردن چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه سر
تصویر چاه سر
سر چاه، لب چاه، دهانۀ چاه، برای مثال کزآن چاه سر با دلی پر ز درد / دویدم به نزد تو ای زادمرد (فردوسی - ۳/۳۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه بن
تصویر چاه بن
بن چاه، ته چاه، تک چاه
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
زمین (در زمین) همواری که در نشیب و فراز نباشد بعمق شصت گز بلند (کنند) و آن را مشبک سازند و در آن نشینند تا کیفیت افلاک و نجوم دریابند. چاه ستاره جو، مرادف این است. (آنندراج). جای زیج نشستن ستاره شناس:
از شرم ارتفاع فرو رو به چاه زیچ
اخترشناس طالع واژون خویش باش.
استاد (از آنندراج).
رجوع به چاه ستاره جو شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دوغائی بخش حومه شهرستان قوچان که در 24 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 14 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به مشهد واقع شده، کوهستانی و معتدل است و 53 تن سکنه ترک و کرد و فارس دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است، راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 44 هزارگزی خاور شوسف واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
تک چاه. (آنندراج). بن چاه. ته چاه:
بدین چاه در آب سرد است و خوش
بفرمای تا من بوم آبکش
که هستند با من پرستنده مرد
کزین چاه بن برکشند آب سرد.
فردوسی.
پس آن به که غوکان در این چاه بن
نگویند از موج دریا سخن.
میرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از متعلقات لارستان است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
شخص بسیار قوی، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان شاه پسند و حسن آباد
لغت نامه دهخدا
(چَ زَ بَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. در 24000 گزی شمال خاوری شاه آباد کنار راه شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه واقع است، 840 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات. چغندر قند و لبنیات است. چهارزبر در سه محل زیر واقع شده، چهارزبر بالا، 1000 گزی شمال گردنۀمعروف چهارزبر، چهازبرپائین، 1500 گز پائین تر از چهارزبر بالا، چهارزبر علینقی خانی، 3000 گز با چهارزبر پائین فاصله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف و 24 هزارگزی شمال خور واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مکاری، هیزم فروشی و مالداری است وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
کسی که گودی درزنخ دارد. آنکه چاله ای در زنخ وی باشد:
به گرد عارض آن ماه روی چاه زنخ
سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ نَ)
چاه ذقن. چاه زنخدان. چاه غبغب. (آنندراج). گودی چانه. (ناظم الاطباء). چاه ذقن و چاه زنخدان. (فرهنگ نظام). گوی که بر زنخ باشد. گودی در زنخ:
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد.
حافظ.
رجوع به چاه ذقن و چاه زنخدان و چاه غبغب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دلکان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 55 هزارگزی جنوب باختری بزمان، کنار راه مالرو بمپور به کهنوج واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ج 8)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 87هزارگزی خاور درمیان واقع شده، جلگه و گرمسیر است وجمعیتی ندارد، آبش از آب شور چاه است و مالدارها به این محل می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی شمال گناوه واقع شده و 15 هزار تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ده کوچکی است از دهستان حاجی آباد ایزد خواست بخش داراب شهرستان فسا که در 144 هزارگزی جنوب داراب واقع شده و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
منزلی در ناحیۀ خوارزم که سلطان تکش در آن محل بمرض خناق درگذشت. مؤلف حبیب السیر نویسد: ’... و کیفیت فوت تکش خان چنان بود که در شهور سنۀ ست و ستین وخمسمائه بمرض خناق گرفتار گشته بسعی اطباء بلکه بمشیت ایزد تعالی جل جلاله آن مرض زایل شده سلطان تکش درایام نقاهت بخیال استیصال ملاحده از خوارزم نهضت فرمود و هر چند طبیبان و نیک اندیشان گفتند چند روز دیگرحرکت نمیباید کرد تا صحت کامل شامل حال وجود شریف پادشاه عادل شود بسمع رضا نشنود و چون به منزل چاه عرب رسید مرض تکش عود کرده پادشاه طبیعت دست تصرف از تدبیر امور بدن کوتاه ساخته تکش خان روی بجهان جاودانی آورد...’ (از تاریخ حبیب السیر جزو چهارم ص 424)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
چاهی است دیرینه به مکه. (منتهی الارب) (آنندراج). چاهی قدیم است در مکه که بنوسهم آن را کنده اند. شاعر گوید:
نحن حفرنا الغمر للحجیج
تثج ماء ایما ثجیج.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مَ رَ)
نوعی از مستراح که آن را در هند ’متداس’ گویند. (آنندراج). چاه مستراح. چاه مبال:
از بهر اخ و تف تو چاه مبرز
چون چاه زنخ پیش دهن میباید.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 47 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور که در 30 هزارگزی جنوب فدیشه واقع شده. جلگه و معتدل است و 277 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا که در 144 هزارگزی جنوب خاور داراب، در دشت ایزدخواست واقعشده. گرمسیر و مالاریائی است و 100 تن سکنۀ فارس و عرب دارد. آبش از چاه، محصولش غلات، لبنیات و پشم و پوست، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنعتشان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 6 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 11 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان رزقچای بخش پوبران شهرستان ساوه، در 12 هزارگزی باختر نوبران و 3 هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر است و 238 تن سکنه دارد، محصولش غلات، بادام و انگور، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و جاجیم و راهش مالرو است و از طریق راه شوسۀ همدان به نوبران ماشین میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چند آبادی است بناحیه ای از توابع بلوچستان’، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 36 هزارگزی خاور آوج و 24 هزارگزی راه عمومی واقع شده. هوایش معتدل است و 243 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و جاجیم و راهش مالرو است و ماشین هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قراء توابع لارستان فارس’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 14 هزارگزی شمال اهرم و 6 هزارگزی خاور کوه قلعه دختر واقع شده است، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 374 تن سکنه دارد، آبش ازچاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چاه. چاهسار:
منیژه بیامد بدان چاه سر
دوان، خوردنیها گرفته ببر.
فردوسی.
از آن چاه سر با دلی پر ز درد
دویدم بنزد تو ای نیکمرد.
فردوسی.
، سرچاه. لب چاه. دهانۀ چاه، گودالی عمیق. گودی ژرف
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاه مبرز
تصویر چاه مبرز
چاه پلیدی چاه چرخی (مستراح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه زیج
تصویر چاه زیج
چاه زیچ چاه زیگ (زیج تازی گشته زیگ پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه بر
تصویر راه بر
مدیر
فرهنگ واژه فارسی سره